بریةلغتنامه دهخدابریة. [ ب َرْ ری ی َ ] (ع اِ) صحرا و زمین بی کشت ، خلاف ریفیة. (منتهی الارب ). صحرا. (اقرب الموارد). ج ، بَراری . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
بریةلغتنامه دهخدابریة. [ ب َ ری ی َ ] (ع اِ) آفریدگان . (منتهی الارب ) (السامی ). آفریده . (زمخشری ). خلق . مردم . ج ، بریات ، بَرایا. (ناظم الاطباء) : اًن الذین کفروا من أهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریة. اًن الذین آمنوا و عملوا الصالحا
بریةلغتنامه دهخدابریة. [ ب ِرْ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث بِرّی ، منسوب به بِرّ. و رجوع به بِرّ و بِرّی شود.- وجوه (وجوهات ) بریة ؛ نقدها که بر سبیل مبرات دهند. (یادداشت دهخدا).
بره برهلغتنامه دهخدابره بره . [ ب ُرْ رَ / رِ ب ُرْ رَ/ رِ ] (ص مرکب ) دارای شیارهای موازی .ناصاف و ناهموار. شکاف دار. (فرهنگ لغات عامیانه ).- بره بره شدن ؛ دارای شیارهای موازی گشتن چنانکه در جاده ها
بریلغتنامه دهخدابری . [ ب ِرْ ری ] (ص نسبی ) منسوب به بِرّ، و تأنیث آن برّیة است . (یادداشت دهخدا). رجوع به بر و بریة شود.
خیبریةلغتنامه دهخداخیبریة. [ خ َ ب َ ری ی َ ] (ص نسبی ) مؤنث خیبری .- سنه ٔ خیبریة ؛ نام سال هفتم از نزول قرآن بمدینه . در این سال سوره ٔ طلاق و تحریم و احزاب نازل شد. این سال معادل با سال بیستم بعثت بود. (یادداشت مؤلف ).
زنبریةلغتنامه دهخدازنبریة. [ زَم ْ ب َ ری ی َ ] (ع اِ) زنبری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گویند: زنبریة نوعی از کشتیهای بزرگ و ضخم است . رجوع به زنبری شود.
کبریةلغتنامه دهخداکبریة. [ ک َ ب َ ری ی َ ] (ع اِ) آش کبر. کبربا. کبروا. لصفیة. طعامی که با کبر سازند. (ناظم الاطباء). آشی که از کور پزند. کوربا و کوروا و به عربی کبریة گویند. (آنندراج ). رجوع به کبربا شود.
هبریةلغتنامه دهخداهبریة. [ هَِ ی َ ] (ع اِ) ریشه ٔ ریزه ٔپنبه و پشم و پر که بپرد. (منتهی الارب ). پرز ریزه ٔ پنبه و پشم و پر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || چرک و سبوسه ٔ سر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). نُباغة. نباغ . نُبّاغ ، نُبّاغة. پوس
جزیرة الایبریةلغتنامه دهخداجزیرة الایبریة. [ ج َ رَ تُل ْ ب ِ ری ی َ ] (اِخ ) از جزایر اندلس . رجوع به الحلل السندسیة ج 1 و فهرست همان جلد شود.