برانگیزاندنلغتنامه دهخدابرانگیزاندن . [ ب َ اَدَ ] (مص مرکب ) واداشتن . برانگیختن . برانگیزانیدن . انگیزاندن . رجوع به برانگیختن و برانگیزانیدن شود.
برانگیزانیدنلغتنامه دهخدابرانگیزانیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اغراء. (ترجمان القرآن ). برآغالانیدن . برانگیزاندن . برانگیختن . کنانیدن . (ناظم الاطباء). || بشورش وادار کردن . شورانیدن . رجوع به برانگیختن شود.
برانگیزندهلغتنامه دهخدابرانگیزنده . [ ب َ اَ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) باعث . (مهذب الاسماء). بپا دارنده . تحریک کننده . وادار کننده . رجوع به برانگیختن شود.
برانگیزشexcitation 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن اتم یا مولکول، براثر تابش الکترومغناطیسی یا برخورد، انرژی میگیرد و به حالتی با انرژی بیشتر میرود
برانگیزاندنلغتنامه دهخدابرانگیزاندن . [ ب َ اَدَ ] (مص مرکب ) واداشتن . برانگیختن . برانگیزانیدن . انگیزاندن . رجوع به برانگیختن و برانگیزانیدن شود.
برانگیزانیدنلغتنامه دهخدابرانگیزانیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اغراء. (ترجمان القرآن ). برآغالانیدن . برانگیزاندن . برانگیختن . کنانیدن . (ناظم الاطباء). || بشورش وادار کردن . شورانیدن . رجوع به برانگیختن شود.
برانگیزندهلغتنامه دهخدابرانگیزنده . [ ب َ اَ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) باعث . (مهذب الاسماء). بپا دارنده . تحریک کننده . وادار کننده . رجوع به برانگیختن شود.
برانگیزشexcitation 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن اتم یا مولکول، براثر تابش الکترومغناطیسی یا برخورد، انرژی میگیرد و به حالتی با انرژی بیشتر میرود
برانگیزش انباشتیcumulative excitationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن تراز اتم برانگیخته براثر بمباران آن با ذرات باردار بالاتر میرود