لغتنامه دهخدا
براجم . [ ب َ ج ِ ] (اِخ ) قومی است از اولاد حنظلةبن مالک . و در مثل است : ان الشقی وافد البراجم و این در حق کسی گویند که خود را از طمع در هلاکت اندازد و اصلش آنست که سویدبن ربیعه ٔ تمیمی سعد برادر عمروبن هند را بکشت و بگریخت پس عمروبن هند سوگند یاد کرد که صد کس را از بنی تمی