بدخواهلغتنامه دهخدابدخواه . [ ب َ خوا / خا ] (نف مرکب ) بداندیش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاسد. (دهار) (مهذب الاسماء). حسود. (دهار). آنکه بد دیگران را خواهد. (فرهنگ فارسی معین ). رُمُق . (منتهی الارب ). کینه ور. (آنندراج ). کینه دار. (ناظ
بدخواهیلغتنامه دهخدابدخواهی . [ ب َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حسد. (مهذب الاسماء) (دهار). حسادت . حسیدت . (یادداشت مؤلف ). بداندیشی : نبینم ببدخواهی اندر کسی که من نیز بدخواه دارم بسی . نظامی .|| دشمنی
بدخواهیلغتنامه دهخدابدخواهی . [ ب َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حسد. (مهذب الاسماء) (دهار). حسادت . حسیدت . (یادداشت مؤلف ). بداندیشی : نبینم ببدخواهی اندر کسی که من نیز بدخواه دارم بسی . نظامی .|| دشمنی
بدخواهیدیکشنری فارسی به انگلیسیenvy, ill will, malevolence, malice, malignity, rancor, rancour, spleen, venom, virulence
بدخواهیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بداندیشی، بدکرداری، ۲. حسدورزی، رشکینی ≠ نیکخواهی، خیرخواهی ۳. خباثت، خبث ۴. بدجنسی، بدنهادی ۵. غرضورزی
بدخواهیلغتنامه دهخدابدخواهی . [ ب َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حسد. (مهذب الاسماء) (دهار). حسادت . حسیدت . (یادداشت مؤلف ). بداندیشی : نبینم ببدخواهی اندر کسی که من نیز بدخواه دارم بسی . نظامی .|| دشمنی
بدخواهیدیکشنری فارسی به انگلیسیenvy, ill will, malevolence, malice, malignity, rancor, rancour, spleen, venom, virulence