بخاطرلغتنامه دهخدابخاطر. [ ب ِ طِ رِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بجهت ِ. بسبب ِ. برای خاطرِ. (آنندراج ) : از من که شهره ام به غم افسانه گوش کن یک حرف هم بخاطر دیوانه گوش کن . علی خراسانی . || (از: ب + خاطر) بیاد. آنچه در دل گذرد. (ناظم ال