بثعةلغتنامه دهخدابثعة. [ب َ ع َ ] (ع اِ) گوشت پاره ٔ برآمده بر لب ملاصق دندان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، بُثع.
بطحةلغتنامه دهخدابطحة. [ ب ُ ح َ ] (ع اِ) خو و خصلت ، یقال : هذه بطحة صدق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بتعةلغتنامه دهخدابتعة. [ ب َ ت َ ع َ ] (اِخ ) تپه ٔ سیاهرنگی است در نزدیک طائف ، و در آنجا غارها و سوراخهائی است که هرکدام قریب یک ساعت راه است وگمان میکردند که مقابر عاد در آنجا باشد و از این جهت بدین کوه احترام میگزاردند. (از معجم البلدان ).
بطحةلغتنامه دهخدابطحة. [ ب َ ح َ] (ع اِ) اندازه ٔ قامت ، یقال هو بطحة رجل ؛ آن قامت یک مرد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).