باوقار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ودن، جدی بودن، لبخند ازصورتش محو شدن، سنگین بودن، متانت خودرا حفظ کردن، قیافه گرفتن، کسلکننده بودن
باوقارلغتنامه دهخداباوقار. [ وَ ] (ص مرکب ) موقر. وقور. شکوهمند. سنگین . باوقر. باعزت . باتمکین . (آنندراج ). گران سنگ . مقابل سبکسر. برابر سبکسار.
باوقارلغتنامه دهخداباوقار. [ وَ ] (ص مرکب ) موقر. وقور. شکوهمند. سنگین . باوقر. باعزت . باتمکین . (آنندراج ). گران سنگ . مقابل سبکسر. برابر سبکسار.
باوقارلغتنامه دهخداباوقار. [ وَ ] (ص مرکب ) موقر. وقور. شکوهمند. سنگین . باوقر. باعزت . باتمکین . (آنندراج ). گران سنگ . مقابل سبکسر. برابر سبکسار.