wingدیکشنری انگلیسی به فارسیبال، جناح، شاخه، پره، شعبه، بال مانند، گروه هوایی، زائده حبابی، زائده پره دار، دسته حزبی، قسمتی از یک بخش یا ناحیه، بالدار کردن، پردارکردن، پیمودن
شاحنةدیکشنری عربی به فارسیکاميون , بارکش , ماشين باري , معامله کردن , سروکار داشتن با , مبادله , معامله خرده ريز , واگن روباز , چرخ باربري , پيشقدم , پيشرو , پيشگام , پيشقراول , بال جناح , جلو دار , پيشوا , رهبرکردن , جلو داربودن , کاميون سر بسته
جناحفرهنگ فارسی عمید۱. (ورزش) هریک از دو سمت راست یا چپ در زمین بازی.۲. (نظامی) [قدیمی] هریک از دو طرف لشکر که در میدان جنگ در سمت راست و چپ قلب قرار میگرفت.۳. [قدیمی] بال.⟨ جناح ایمن: جناح راست؛ میمنه.⟨ جناح ایسر: جناح چپ؛ میسره.
بالگویش بختیاری1. بال؛ 2. آستین؛ 3. بازو. bâl-e piran-om derda>:آستین پیراهنم پاره شده است؛ bâl-e arus-e beger:بازوى عروس را بگیر> .
بالفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) عضو متحرک بدن پرندگان و حشرات که با آن پرواز میکنند.۲. بخشی مسطح در دو طرف هواپیما که موجب نگه داشته شدن هواپیما در آسمان میشود.۳. (زیستشناسی) دست و بازوی انسان، از شانه تا سرانگشت.
راست باللغتنامه دهخداراست بال . (ص مرکب ) که بال مستقیم دارد. مقابل کج بال . || (اِ مرکب ) حشره ای که بال راست و مستقیم دارد . مانند ملخ . آبدزدک . (از جانورشناسی عمومی ج 1 ص 160).
دباللغتنامه دهخدادبال . [ دَ ] (اِ) میوه ای است که آنرا ترنج گویند. دباله . باتو. (از برهان ). || طبل بزرگ . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || شرم زن . (از لغت محلی شوشتر).- دبال کهنه ؛ شرم زن عجوزه . (از لغت محلی شوشتر).
درازدنباللغتنامه دهخدادرازدنبال . [ دِ دُم ْ ] (ص مرکب ) درازدنب . درازدم . آنکه یا آنچه دنبالی دراز دارد. ذَیّال . (یادداشت مرحوم دهخدا): ذَنوب ؛ اسب درازدنبال . (السامی فی الاسامی ). || (اِ مرکب ) گاو. (برهان ) (آنندراج ). || گاومیش . (برهان ) (آنندراج ) : بعضی سوار بودند
دشت باللغتنامه دهخدادشت بال . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز. سکنه ٔآن 120 تن . آب آن از رودخانه ٔ سیوند. محصول آنجا غلات و حبوب و چغندر. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).