بوسلیکلغتنامه دهخدابوسلیک . [ س ُ ل َ ] (اِ مرکب ) نام مقامی از جمله ٔ دوازده مقام موسیقی . (برهان ) (از غیاث )(انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). رجوع به آهنگ شود.
باسلقفرهنگ فارسی عمیدنوعی شیرینی که با نشاسته، شکر، و مغز گردو به شکل لوله درست کرده و به نخ میکشند.
قلنسوةدیکشنری عربی به فارسیباشلق يا کلا ه مخصوص کشيشان , روسري , روپوش , کلا هک دودکش , کروک درشکه , اوباش , کاپوت ماشين
باشلقلغتنامه دهخداباشلق .[ ل ِ ] (ترکی ، اِ) کلمه ٔ ترکی است [ از باش بمعنی سر و لیق حرف نسبت ]، کلاه پیوسته به شنل . (یادداشت مؤلف ). برنس . کلاهی که بر یقه ٔ جامه ای دوخته شده باشد. || کَلَّگی . (یادداشت مؤلف ) (دزی ج 1 ص 49</spa
باشلقواژهنامه آزادمالی است که شوهر علاوه بر مهر به پدر و مادر یا خویشان دیگر زن می دهد تا موافقت آنان را برای ازدواج جلب کند، شیربها. منبع:دکتر صفایی، دکتر اسدالله امامی، مختصر حقوق خانواده، چاپ سی و نهم زمستان 1393، صفحه 157
باشلقلغتنامه دهخداباشلق .[ ل ِ ] (ترکی ، اِ) کلمه ٔ ترکی است [ از باش بمعنی سر و لیق حرف نسبت ]، کلاه پیوسته به شنل . (یادداشت مؤلف ). برنس . کلاهی که بر یقه ٔ جامه ای دوخته شده باشد. || کَلَّگی . (یادداشت مؤلف ) (دزی ج 1 ص 49</spa
باشلقواژهنامه آزادمالی است که شوهر علاوه بر مهر به پدر و مادر یا خویشان دیگر زن می دهد تا موافقت آنان را برای ازدواج جلب کند، شیربها. منبع:دکتر صفایی، دکتر اسدالله امامی، مختصر حقوق خانواده، چاپ سی و نهم زمستان 1393، صفحه 157