لغتنامه دهخدا
بار بستن زبان . [ ب َ ت َ ن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ظهور کردن رنگ از جهت غلبه ٔ یکی از اخلاط چهارگانه . درین حال گویند زبان بار بست ،و عدم اقتدار بر گفتار که آن نوع بیماری است . فائده : از اهل زبان بتحقیق پیوسته که حالتی است در مرض که از غلبه ٔ بلغم بار سپیدی