بابونفرهنگ فارسی عمیدنوعی میمون زردرنگ با پوزهای شبیه سگ و پینهای برهنهای روی کفل که بهصورت اجتماعی در افریقا زیست میکنند.
بابونلغتنامه دهخدابابون . (اِ) بابونه . (دزی ج 1 ص 47). زنبور درشت . صقیع. علفج . زنبور. دبور. زنبور زرد. (فرهنگ فرانسه بفارسی نفیسی ، زیر کلمه ٔ فرلون ).
بابونلغتنامه دهخدابابون . (اِخ ) نام قریه ای به بغداد، و از آنجاست ابوعبداﷲبابونی یکی از شیوخ تصوف . و رجوع به بابونیا شود.
بابونفرهنگ فارسی عمیدنوعی میمون زردرنگ با پوزهای شبیه سگ و پینهای برهنهای روی کفل که بهصورت اجتماعی در افریقا زیست میکنند.
بابونلغتنامه دهخدابابون . (اِ) بابونه . (دزی ج 1 ص 47). زنبور درشت . صقیع. علفج . زنبور. دبور. زنبور زرد. (فرهنگ فرانسه بفارسی نفیسی ، زیر کلمه ٔ فرلون ).
بابونلغتنامه دهخدابابون . (اِخ ) نام قریه ای به بغداد، و از آنجاست ابوعبداﷲبابونی یکی از شیوخ تصوف . و رجوع به بابونیا شود.
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
بابونفرهنگ فارسی عمیدنوعی میمون زردرنگ با پوزهای شبیه سگ و پینهای برهنهای روی کفل که بهصورت اجتماعی در افریقا زیست میکنند.
بابونلغتنامه دهخدابابون . (اِ) بابونه . (دزی ج 1 ص 47). زنبور درشت . صقیع. علفج . زنبور. دبور. زنبور زرد. (فرهنگ فرانسه بفارسی نفیسی ، زیر کلمه ٔ فرلون ).
بابونلغتنامه دهخدابابون . (اِخ ) نام قریه ای به بغداد، و از آنجاست ابوعبداﷲبابونی یکی از شیوخ تصوف . و رجوع به بابونیا شود.