لغتنامه دهخدا
انزاق . [ اِ ] (ع مص ) آلیز کنانیدن ستور را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زدن اسب را تا بجست و خیز بیفتد. (از اقرب الموارد). برجهانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || بسیار خندیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سبکسار ش