تنجعلغتنامه دهخداتنجع. [ ت َ ن َج ْ ج ُ ] (ع مص ) انتجاع . (منتهی الارب ). به طلب آب و علف و نیکویی شدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): هوازن تنجعت ارضنا. (اقرب ا
دق کردنلغتنامه دهخدادق کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از درها چیز خواستن به دق الباب . کدیه کردن . (آنندراج ). تکدی . دریوزه کردن : اگر چه حاجت دق نیست انوری را لیک به درگه تو کند
مستغنیلغتنامه دهخدامستغنی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استغناء. بی نیاز. (دهار). بی نیازشونده . (منتهی الارب ). ضد مفتقر. (از اقرب الموارد) : ایزد... مرا از تمویهی و تلبیسی ک
abstractionsدیکشنری انگلیسی به فارسیانتزاع، تجرید، تجرد، چکیدگی، اختلاس، دزدی، ربایش، براهنگ، بیخبری از کیفیات واقعی و ظاهری
abstractionدیکشنری انگلیسی به فارسیانتزاع - مفهوم - برداشت، انتزاع، تجرید، تجرد، چکیدگی، اختلاس، دزدی، ربایش، براهنگ، بیخبری از کیفیات واقعی و ظاهری