امروزلغتنامه دهخداامروز. [ اِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) این روز. روزی که در آن هستیم . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). همین روز. (فرهنگ فارسی معین ). روز حاضر. الیوم : ماریفنج اگرت دی بگزیدنوبت مار افعی است امروز. شهید.امروز بامداد
روزی خوارهلغتنامه دهخداروزی خواره . [ خوا / خا رَ / رِ ](نف مرکب ) روزی خوار. روزی خورنده : یکی روزی خواره بود و یکی روزی دهنده . (قابوس نامه ). روزی آن است که روزی به روزی خواره دهی . (قابوس نامه ). پیره زن
روزی ریزلغتنامه دهخداروزی ریز. (نف مرکب ) روزی ریزنده .کسی یا چیزی که روزی مردم از او میرسد : بفر شه که روزی ریز شاخست کرم گر تنگ شد روزی فراخست .نظامی .
خاک روزیلغتنامه دهخداخاک روزی . (ص مرکب ) کم روزی . گنجشک روزی : خاک روزی است دلم گر چه هنرریزه بسی است ریزه بگذار که روزی به هنر می نرسد.خاقانی .
امروزلغتنامه دهخداامروز. [ اِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) این روز. روزی که در آن هستیم . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). همین روز. (فرهنگ فارسی معین ). روز حاضر. الیوم : ماریفنج اگرت دی بگزیدنوبت مار افعی است امروز. شهید.امروز بامداد
امروزلغتنامه دهخداامروز. [ اِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) این روز. روزی که در آن هستیم . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). همین روز. (فرهنگ فارسی معین ). روز حاضر. الیوم : ماریفنج اگرت دی بگزیدنوبت مار افعی است امروز. شهید.امروز بامداد