تشکرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی امتنان، ستایش، نگاهداشت شُکران نعمت، شُکر برکت، شُکر، بسمالله ◄ پرستش انعام، دِین، پاداش
تشکرفرهنگ مترادف و متضاد۱. امتنان، سپاس، سپاسداری، سپاسگزاری، قدردانی ≠ ناسپاسی، حقناشناسی ۲. شکر کردن، سپاسگذاری کردن، سپاس داشتن
تقدیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرنوشت، قدر، قضا، مشیت الهی، مقدر ≠ تفویض ۲. امتنان، تشویق، سپاسگزاری، ستایش، قدردانی ≠ توبیخ ۳. قسمت، نصیب، طالع، بخت ۴. مرگ، اجل ۵. عاقبت کار، فرجام
سپاسفرهنگ مترادف و متضاد۱. ثنا، حمد، ستایش ۲. درود، ۳. امتنان، تشکر، حقشناسی، شکر، قدردانی، منت، شکرگزاری ≠ کفران، ناشکری
سپاس گفتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. حمدگفتن، ستایش کردن ۲. قدردانی کردن، سپاسگزاری کردن، حقشناسی کردن ۳. تشکر کردن، امتنان داشتن
سپاسداریلغتنامه دهخداسپاسداری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) شکران . (منتهی الارب ). حمد. حق شناسی . تشکر. امتنان : چونکه ماهان ز رفق و یاری اودید بر خود سپاسداری او. نظامی (هفت پیکر ص 250)
ممتنلغتنامه دهخداممتن . [ م ُ ت َن ن ] (ع ص ) نعمت دهنده . (از منتهی الارب ). || سوددهنده : فیکون [ الاَّملج ] دواءً ممتناً للروح . (ابن البیطار از ابن سینا). رجوع به امتنان شود
نعمت دادنلغتنامه دهخدانعمت دادن . [ ن ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) انعام . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). من . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). امتنان . (منتهی الارب ) (تاج المصادر
تشکرکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ردن، سپاس گفتن، مرسیگفتن، ممنون بودن، امتنان داشتن، شکرگزار بودن، قدر دانستن، تصدیق کردن، پاداشدادن، جبران کردن
خاله بی بیلغتنامه دهخداخاله بی بی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام آشی است از آش های آرد که در آن برنج نیز کنند. (برهان قاطع) (آنندراج ). آشی که کمینه تر آشهاست . (شرفنامه ٔ منیری ) : خاله بی بی
مجاسرتلغتنامه دهخدامجاسرت . [ م ُ س َ رَ / م ُ س ِ رَ ] (از ع ، مص ) جسارت ورزیدن . گردن کشی نمودن . دلیر شدن . گستاخی کردن : روزگار غیور بر کریمه ٔ بر و احسان به منافست برخاست و