الیفالطلغتنامه دهخداالیفالط. [ ] (اِخ ) نام یکی از پیروان دلیر داود علیه السلام . وی را الیفال نیز خوانده اند. (از قاموس کتاب مقدس ).
دهلهواژهنامه آزادده الیف به معنای دهی است که دارای هزار خانوار بوده است .آثار فرهنگی و سنگ قبور موجود که تاریخ مستند 720سال بر روی آنها حک شده است این جمله را تایید می کند.همچنی
الفاءلغتنامه دهخداالفاء. [ اُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَلیف . (متن اللغة). با یکدیگر الفت کنندگان و دوست دارندگان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به الیف شود.
الکل اتیلنیکلغتنامه دهخداالکل اتیلنیک . [ اَ ک ُ اِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ) یا «انول » ، از اقسام الکل ، دکتر پریمن در شیمی مختصرآلی (ص 211) آرد: ممکن است الکلهایی شامل ارتباط مضاعف یافته ش
الفتلغتنامه دهخداالفت . [ اُ ف َ ] (ع اِمص ) خو کردن و دوستی ، و به لفظ دادن و نهادن و کردن استعمال میشود. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). و نیز با یافتن و داشتن صرف شود. الفة.
تیمانلغتنامه دهخداتیمان . (اِخ ) (صحرای جنوبی ) 1 - اول زاده ٔ الیفاز. سفر پیدایش 36:11. 2 - ملکی که به اسم اول زاده ٔ الیفاز مسمی شد و اهالیش بواسطه ٔ حکمت و کثرت دانش شهرت داشت
راملغتنامه دهخدارام . (اِخ ) نام یکی از منسوبان الیفاز (ایوب 32:2) و بعضی برآنند که همان آرام میباشد که در سفر پیدایش (22: 21) مذکور است . (قاموس کتاب مقدس ).
معدیکربلغتنامه دهخدامعدیکرب . [ م َ ک َ رِ ] (اِخ ) ابن الیفع یثع، از ملوک جاهلی یمانی قدیم است . بعضی از محققان زمان حیات او را در قرن پنجم و بعضی دیگر در حدود قرن دهم قبل از میلا
فارغیلغتنامه دهخدافارغی . [ رِ ] (اِخ ) صاحب آتشکده آرد: گویند حریفی ظریف و رفیقی الیف بوده و اهل آن دیار [ استرآباد ] به صحبت او مایل . از اشعار اوست :پی نظاره ستاده ست جهانی به
طمینلغتنامه دهخداطمین . [ طِم ْ می ] (اِخ ) شهری است به روم . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). جائیست ببلاد روم و آن بنام بانی آنجا طمین بن الروم بن الیفزبن بن سام بن نوح موسوم گ
اخوثلغتنامه دهخدااخوث . [ اَ وَ ] (ع ص ) نعت است از خَوَث . نرم شکم . (مهذب الاسماء). فروهشته شکم . آویخته شکم . فراخ شکم . بزرگ شکم . مبتلا به امتلا و استرخای شکم . || ممتلی .
انسلغتنامه دهخداانس . [ اِ ] (ع اِ)مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بشر غیر جن و فرشته . (از اقرب الموارد). واحد آن اِنسی ّ و اَنَسی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموا
اهتماملغتنامه دهخدااهتمام . [اِ ت ِ ] (ع مص ) اندوه مند شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندوهگین شدن . (تاج المصادر بیهقی ). اندوه خوردن . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف
انبازلغتنامه دهخداانباز. [ اَم ْ ] (ص ) شریک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (دهار) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم ). شقیص . (منتهی الارب ، ذیل ش ق ص ). مشارک . سهیم . قسیم : گشاده بر ایشان
صقرلغتنامه دهخداصقر. [ ص َ ] (ع اِ) چرغ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). چرخ . || هر مرغ شکاری از باز و شاهین و جز آن . ج ، اَصقُر، صُقور، صُقورَة، صِقار، صِقارَ