الیفالطلغتنامه دهخداالیفالط. [ ] (اِخ ) نام یکی از پیروان دلیر داود علیه السلام . وی را الیفال نیز خوانده اند. (از قاموس کتاب مقدس ).
آلگویش تهرانیدیو ماده سرخ که جگر زائو را میدزدد و موجب مرگش میشودو یا بچه او را با بچه زشت خود عوض می کند .(عوضی= بچه عوض شده!)
آلفرهنگ مترادف و متضاد۱. اولاد، تبار، خاندان، دودمان، سلاله، سلسله، طایفه، عترت، قبیله، نسل ۲. احمر، سرخ، قرمز ۳. پری، جن، زائوترسان ۴. سراب
اللغتنامه دهخداال . [ اُ ] (ترکی ، ضمیر) او، ضمیر غائب . (برهان ). ترکی است یعنی او. (شرفنامه ٔ منیری ).
اللغتنامه دهخداال . [ اُل ل ] (ع اِ) نخستین و از ماده ٔ اول نیست . (منتهی الارب ). || ما له اُل ّ و غل ّ؛ یعنی نیست او را چیزی از تفتگی و بی آرامی . (منتهی الارب ).