المشلغتنامه دهخداالمش . [ اُ م ِ ] (ترکی ، ص ) لفظ ترکی است بمعنی «شده ».(غیاث اللغات ) (آنندراج ). امروزه در آذربایجان اولمش یا اولموش تلفظ کنند.
المزلغتنامه دهخداالمز. [ اُ م َ ] (اِ) گرگ تیغ. قورت تیکان . (یادداشت مؤلف ) . رجوع به قورت تیکان شود.
المظلغتنامه دهخداالمظ. [ اَ م َ ] (ع ص ) اسب که در لب زیرین وی سپیدی باشد، و اگر در لب زبرین اسب باشد آن را ارثم گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صبح الاعشی ج 2 ص 19). در حاشیه ٔ صبح الاعشی آمده : اصل آن انمط با نون و طاء بو
علمصلغتنامه دهخداعلمص . [ع ُ ل َ م ِ ] (ع ص ) چیز شگفت که بدان تعجب کنند. (منتهی الارب ). آنچه از آن تعجب شود. (از اقرب الموارد).
علمیصلغتنامه دهخداعلمیص . [ ع ِ ] (ع ص ) قَرَب علمیص ؛ منزل سخت که مانده کند مسافر را. (منتهی الارب ).سخت و مانده کننده . (از اقرب الموارد). و آن را عِمْلیص نیز گویند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
المشیرلغتنامه دهخداالمشیر. [ اَ ل َ ] (اِخ ) از دیههای «ساری » است . (ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 163). دهی است از دهستان نوکندکا بخش مرکزی شهرستان قائم شهر، در ده هزارگزی شمال قائم شهر و 4 هزارگزی باختر شوسه ٔ قائم شه
المشنگهفرهنگ مترادف و متضاددادوبیداد، سروصدا، شلوغی، غلغله، غوغا، قشقرق، کولیبازی، همهمه، هنگامه، هیاهو
المشیرلغتنامه دهخداالمشیر. [ اَ ل َ ] (اِخ ) از دیههای «ساری » است . (ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 163). دهی است از دهستان نوکندکا بخش مرکزی شهرستان قائم شهر، در ده هزارگزی شمال قائم شهر و 4 هزارگزی باختر شوسه ٔ قائم شه
المشنگهفرهنگ مترادف و متضاددادوبیداد، سروصدا، شلوغی، غلغله، غوغا، قشقرق، کولیبازی، همهمه، هنگامه، هیاهو