افکنیدنلغتنامه دهخداافکنیدن . [ اَ ک َ دَ ] (مص ) افکندن : گهی سجاده بر دوش افکنیدیم گهی در بحردل جوش افکنیدیم . عطار (اسرارنامه ).رجوع به افکندن شود.
افکندنلغتنامه دهخداافکندن . [ اَ ک َ دَ] (مص ) در پهلوی افگندن و اپکندن . از پیشوند اپا + کن بمعنی انداختن . بدور انداختن . ساقط کردن . دورکردن . فرش گستردن . از شماره بیرون کردن . (از حاشیه ٔبرهان چ معین ). افگندن . اوگندن . بمعنی انداختن . پرت کردن . بر زمین زدن . ساقط کردن . (فرهنگ فارسی معی
افکندنفرهنگ فارسی عمید۱. به دور انداختن؛ انداختن؛ پرت کردن.۲. بر زمین زدن.۳. کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آنها.۴. [قدیمی] گستردن و پهن کردن فرش.۵. [قدیمی] افشاندن؛ پاشیدن.۶. [قدیمی] حذف کردن.۷. [قدیمی] پدید آوردن.
افکندندیکشنری فارسی به انگلیسیcast, cancel, chuck, launch, pelt, pitch, plunk, projection, shine, throw, toss
افکندنفرهنگ فارسی معین(اَ کَ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - انداختن ، پرت کردن . 2 - گستردن . 3 - از قلم انداختن ، به حساب نیاوردن . 4 - شکست دادن . 5 - جا گرفتن ، اقامت کردن .
نخچیرلغتنامه دهخدانخچیر. [ ن َ ] (اِ) شکار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). صید. (ناظم الاطباء). شکارکرده شده . (غیاث اللغات ). عموماً بمعنی شکاراست ، یعنی صید. (آنندراج ). هر جانور شکاری . (جهانگیری ). هر حیوانی که شکار کرده میشود عموماً. (فرهنگ نظام ). نخجیر : مرا اس