اغمارلغتنامه دهخدااغمار. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غُمر و غُمُر، بمعنی گول و زعفران . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نادان و ناآزموده کاران . (غیاث اللغات ). ج ِ غُمر،زعفران و نوعی طلا که زنان بر روی مالند. و ج ِ غِمر،بمعنی حقد و عطش . (از اقرب الموارد). ناآزمودگان . گولان . (یادداشت بخط مؤلف
اغمارلغتنامه دهخدااغمار. [ اِ ] (ع مص ) دلیر گشتن بر سختی گرما و راه رفتن سپس سستی آوردن . یقال : «اغمرنی الحر». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فتور یافتن گرماآنگاه دلیر شدن و براه درآمدن : اغمرنی الحر؛ ای فترفاجترأت علیه و رکبت الطریق . (از اقرب الموارد).
اغمردیکشنری عربی به فارسیسراسر پوشاندن , غوطه ور ساختن , پايمال کردن , مضمحل کردن , مستغرق درانديشه شدن , دست پاچه کردن , درهم شکستن
غمرلغتنامه دهخداغمر. [ غ ُ م َ ] (ع اِ) قدح خرد یا خردتر. (منتهی الارب ). قدح کوچک ، و بقولی کوچکترین قدحها. ج ، غِمار، اَغمار. (از اقرب الموارد).
غمرلغتنامه دهخداغمر. [ غ ِ ] (ع اِ) تشنگی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عطش . ج ، اَغمار. (اقرب الموارد). || کینه . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حقد. غل . (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد ناآزموده کار. (منتهی الارب ). غُمر. غَمر. غَمَر. (اقرب الموارد).
اجلافلغتنامه دهخدااجلاف . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جِلف . مردمان فرومایه و سفله . سبک ساران . سبک مایگان : چون شب دررسید اجلاف آن عرب بر او هجوم کردند و جان عزیز او بر باد دادند و خون شریف او در خاک ریختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از روی حمیت دین و غیرت اسلام . جایز نمی شمرد بر آن فضایح اغضاء نمو
غمرلغتنامه دهخداغمر. [ غ ُ ] (ع ص ) کارها ناآزموده . (مهذب الاسماء).ج ، اَغمار. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). کار ناآزموده . (غیاث اللغات ). مرد ناآزموده کار. ناشی . ناآزموده . نازیرک . || گول . ج ، اَغمار. (منتهی الارب ). نادان . احمق . (غیاث اللغات ). غافل : ند
غمرلغتنامه دهخداغمر. [ غ َ ] (ع مص ) پوشیدن آب چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ). فروگرفتن آب چیزی را از بسیاری . (منتهی الارب ). || برتری یافتن بر کسی از حیث شرف . غمره القوم ؛ اذا علوه شرفاً. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || انداختن در جایی : غمروه فی السجن ؛