اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اِ ] (ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن . (آنندراج ). آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله ٔ باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اصل بیک معنی است جز آنکه اعل
احلاملغتنامه دهخدااحلام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِلْم . بردباریها. سکون ها. وقارها. عقلها. || ج ِ حُلْم . خوابهای شیطانی . (ملخص اللغات حسن خطیب ). بنات اللیل . (المرصع). بنات الکری . (المرصع). خوابها. خواب های شوریده که آن را تعبیری نتوان کرد. (مؤیدالفضلاء). خوابهای پریشان . هر آنچه شخص خفته در
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اَ ](ع اِ) ج ِ عَلَم . علمهای فوج و بیرقها. (آنندراج ). ج ِ عَلَم ، درفش و پرچم . (منتهی الارب ). ج ِ عَلَم ، رایت . درفش . (از اقرب الموارد). علمها. درفشها. (ناظم الاطباء). تقول : هو من اعلام العلم الخافقة. (از اقرب الموارد). قلقشندی آرد: اعلام از اسباب پادشاهی و آ
خمینیلغتنامه دهخداخمینی . [ خ ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) روح اﷲ. آیت اﷲ العظمی روح اﷲ الموسوی الخمینی .ولادت امام : امام خمینی رضوان اﷲ علیه روز بیستم جمادی الثانی (برابر با سالروز میلاد دخت گرامی پیامبر، حضرت فاطمه ٔ زهرا (س ) سال 132
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اِ ] (ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن . (آنندراج ). آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله ٔ باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اصل بیک معنی است جز آنکه اعل
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اَ ](ع اِ) ج ِ عَلَم . علمهای فوج و بیرقها. (آنندراج ). ج ِ عَلَم ، درفش و پرچم . (منتهی الارب ). ج ِ عَلَم ، رایت . درفش . (از اقرب الموارد). علمها. درفشها. (ناظم الاطباء). تقول : هو من اعلام العلم الخافقة. (از اقرب الموارد). قلقشندی آرد: اعلام از اسباب پادشاهی و آ
اعلامدیکشنری فارسی به انگلیسیacknowledgement, acknowledgment, airing, announcement, annunciation, broadcast, declaration, enunciation, proclamation, publication
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اِ ] (ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن . (آنندراج ). آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله ٔ باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اصل بیک معنی است جز آنکه اعل
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اَ ](ع اِ) ج ِ عَلَم . علمهای فوج و بیرقها. (آنندراج ). ج ِ عَلَم ، درفش و پرچم . (منتهی الارب ). ج ِ عَلَم ، رایت . درفش . (از اقرب الموارد). علمها. درفشها. (ناظم الاطباء). تقول : هو من اعلام العلم الخافقة. (از اقرب الموارد). قلقشندی آرد: اعلام از اسباب پادشاهی و آ
اعلامدیکشنری فارسی به انگلیسیacknowledgement, acknowledgment, airing, announcement, annunciation, broadcast, declaration, enunciation, proclamation, publication