اعضاء آلیهلغتنامه دهخدااعضاءآلیه . [ اَ ءِ لی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنها اعضاء مرکبه را گویند که اسم کل به تنهایی بر جزء آن صادق نباشد. شیخ الرئیس در شفا گوید: بدان جهت آنها را اعضاءِ آلیه نامند که از آلات تنفس و تمام حرکات و افعال می باشند. مخالف اعض
فضای پرواز توصیهایadvisory airspace, ADAواژههای مصوب فرهنگستانفضای پروازی شامل مسیرهای توصیهای که در آن مراقبت پرواز و خدمات مشورتی، تا حد ضروری و نه بهطور کامل، فراهم باشد
مسافت شتابـ ایست موجودaccelerate-stop distance available, ASDAواژههای مصوب فرهنگستانمسافت قابلدسترس برای شتابگیری و، در صورت انصراف از برخاست، توقف هواپیما
اعداءلغتنامه دهخدااعداء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عدو.(دهار). ج ِ عدو، بمعنی دشمن که مفرد و مثنی و جمع ومذکر و مؤنث در وی یکسان است و گاه به این صورت جمع بندند چنانکه کلمه ٔ اعداء را به «اعاد» جمع بندندکه جمعالجمع باشد. (از اقرب الموارد). ج ِ عدو، بمعنی دشمن . خلاف صَدیق . واحد و جمع و مذکر و مؤنث
احداءلغتنامه دهخدااحداء. [ اَ ح ِدْ دا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَدید. مردان تیزفهم . || چرب زبانان . || زودخشمان . || دلاوران : قوم ٌ ذُرب ؛ ای اَحدّاء. (تاج العروس ).
اعضاء مرکبهلغتنامه دهخدااعضاء مرکبه . [ اَ ءِ م ُ رَک ْ ک َ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعضاءِ آلیه که اسم کل بر جزء آن صادق نیاید. و آنرا اعضاءِ آلیه نیز گویند. مقابل اعضاءِ مفرده . (از بحر الجواهر). رجوع به اعضاءِ آلیه شود.
ارتعاشلغتنامه دهخداارتعاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). ارتعاد. لرز. لرزه . رَجف . رجفه . زلزال . رِعدَه . با خود لرزیدن . (مؤید الفضلاء). با خویش لرزیدن . (آنندراج ): ارتعاش انگشتان : چون بدرد شرم گویم راز فاش چند از این صبر
اعضاءلغتنامه دهخدااعضاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عُضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان . (منتهی الارب ). ج ِ عُضوو عِضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان . (آنندراج ). ج ِ عُضو که گاه عِضو نیز گویند، یعنی هر گوشت فراوان به استخوان برآمده و گفته اند هر استخوان فراوان در گوشت هر جزء بدن مان
بسیطةلغتنامه دهخدابسیطة. [ ب َ طَ ] (ع ص ، اِ) زمین . (منتهی الارب )(از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ارض . (اقرب الموارد). || زمین فراخ هموار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ماده شتر با بچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مؤنث بسیط. رجوع به بسیط شود
انحلاللغتنامه دهخداانحلال . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) گشاده گردیدن گره . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گشاده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ).حل شدن . بازشدن . گشوده شدن (گره و مانند آن ). (فرهنگ فارسی معین ). یقال : انحلت العقدة. (ناظم الاطباء). انتقاض . (از اقرب الموارد). ||
اعضاءلغتنامه دهخدااعضاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عُضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان . (منتهی الارب ). ج ِ عُضوو عِضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان . (آنندراج ). ج ِ عُضو که گاه عِضو نیز گویند، یعنی هر گوشت فراوان به استخوان برآمده و گفته اند هر استخوان فراوان در گوشت هر جزء بدن مان
ناقص الاعضاءلغتنامه دهخداناقص الاعضاء. [ ق ِ صُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ) آنکه در اعضایش نقصی باشد. که یک یا چند عضوش ناقص یا معیوب باشد.
اعضاءلغتنامه دهخدااعضاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عُضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان . (منتهی الارب ). ج ِ عُضوو عِضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان . (آنندراج ). ج ِ عُضو که گاه عِضو نیز گویند، یعنی هر گوشت فراوان به استخوان برآمده و گفته اند هر استخوان فراوان در گوشت هر جزء بدن مان