اعتقلغتنامه دهخدااعتق . [ اَ ت َ ] (ع ن تف ) عتیق تر. قدیم تر. کهن تر. دیرینه تر.- امثال :اعتق مِن بُر . (مجمع الامثال میدانی )؛ قدیم تر از گندم .
اعثکلغتنامه دهخدااعثک . [ اَ ث َ ] (ع ص ) اعسر است وزناً و معنی ً. (منتهی الارب ). اعسر است و آن که با دست چپ کار میکند. (ناظم الاطباء). بمعنی اعسر است و آن کسی است که با دست چپ کار میکند. (از اقرب الموارد).
پاهیتکلغتنامه دهخداپاهیتک . [ ] (اِخ ) رودی به ناحیه ٔ بشاگرد که از نزدیکی قلعه ٔ انگوران سرچشمه گیرد.
بنات اعتقلغتنامه دهخدابنات اعتق . [ ب َ ت ُ اَ ت َ ] (ع اِ مرکب ) مصحف بنات اعنق . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
اِحْتَکّ بـدیکشنری عربی به فارسیدرگير شد با , برخورد کرد با , اصطکاک پيدا کرد با , ارتباط برقرار کرد با , تماس گرفت با , معاشرت کرد با , و رفت با , را انگولک کرد
احتیاکلغتنامه دهخدااحتیاک . [ اِ ](ع مص ) احتیاک بثوب ؛ در خود پیچیدن جامه را. (منتهی الارب ). || پشت و ساقین را بفوطه بسته نشستن . (منتهی الارب ). شلوار و لنگوته بر میان سخت بستن .
اعتقاءلغتنامه دهخدااعتقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از جانب چاه به آب رسیدن چاه کن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چاه را حفر کردن تا به آب رسیدن یا تا آب برآوردن . (از اقرب الموارد). بدین معنی واوی از ماده ٔ «عقو» می باشد. || از چپ و راست کندن چاه را برای آب . (منتهی الارب
اعتقابلغتنامه دهخدااعتقاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازداشتن و بند کردن مبیع را چندانکه مشتری قیمتش را ادا نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازداشتن فروشنده کالا را از مشتری چندانکه قیمت آنرا دریافت دارد. (از اقرب الموارد). و منه : «المعتقب ضامن »؛ یعنی هر گاه مبیع تلف شود معتقب ضامن
اعتقاداتلغتنامه دهخدااعتقادات . [ اِ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ اعتقاد، بمعنی عقیده . ایمان . باور. پنداشت . رأی . قول .
اعتقادیلغتنامه دهخدااعتقادی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) هر چیز که شخص به آن معتقد بود و آنرا باور کرده باشد. (ناظم الاطباء). منسوب به اعتقاد بمعنی باور داشتن . معتقد بودن . یقین داشتن .
اعتقادیلغتنامه دهخدااعتقادی . [اِ ت ِ ] (اِ) بهمان معنی اعتقاد است که فارسیان گاهی یاء معروف بدان ملحق کنند. (آنندراج ) : تویی مراد و تویی مطلب و تویی مقصودهمه توئی و همین است اعتقادی ما.ملاشانی تکلو (از آنندراج ).
قدر متیقنواژهنامه آزادقدر متیقن، فرد یا حصه ای از مطلق است که به یقین حکم شامل آن می شود، مانند «قلّد المجتهد» که قدر متیقن از آن، تقلید از مجتهد اعلم است. یعنی هیچ تردیدی در این نیست که مجتهدی که از او تقلید می کنیم باید اعلم باشد. یا مانند آن که مولا قبلاً با عبد خود دربارۀ فضیلت آزاد نمودن رقبۀ مؤمن سخن گفته و بعد به
اخصبلغتنامه دهخدااخصب . [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خِصب . فراخ تر. اَرْهَم . اَمرَع .- امثال :اخصب من صبیحة لیلةالظلَمة ؛ وذلک انّه اصابت النّاس ببغداد لیلة ریح جأت بما لم تأت به قطّ و ذلک فی ایّام المهدی فالقی ساجداً و هویقول
مجمللغتنامه دهخدامجمل . [ م ُ م َ ] (ع ص ) فراهم آورده و در هم کرده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آیه ای که معنی آن محتاج به تفصیل باشد. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قسمی از آیات قرآنیه که به ظاهر آن مراد معلوم نشود مفصلاً مثل و اَقیموا الصلوة. و آتوا الزکوة. وﷲ علی الناس حج ا
اعتقاد بستنلغتنامه دهخدااعتقادبستن . [ اِ ت ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ایمان و عقیده پیدا کردن . ایمان آوردن . باور داشتن : گر خود ز عبادت استخوانی در پوست زشتست گر اعتقاد بندی که نکوست .سعدی .
اعتقاد جازملغتنامه دهخدااعتقاد جازم . [ اِ ت ِ دِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تصدیق که مقارن حکم به امتناع نقیض آن بود. مقابل اعتقاد غیرجازم . خواجه نصیرالدین آرد: تصدیق یا مقتضی اعتقادی بود یا نبود و اگر بود آن اعتقاد جازم بود یا نبود. و جازم مقارن حکم بودبامتناع نقیض آن تصدیق (آن مقارنت ) مقارنتی
اعتقاءلغتنامه دهخدااعتقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از جانب چاه به آب رسیدن چاه کن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چاه را حفر کردن تا به آب رسیدن یا تا آب برآوردن . (از اقرب الموارد). بدین معنی واوی از ماده ٔ «عقو» می باشد. || از چپ و راست کندن چاه را برای آب . (منتهی الارب
اعتقابلغتنامه دهخدااعتقاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازداشتن و بند کردن مبیع را چندانکه مشتری قیمتش را ادا نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازداشتن فروشنده کالا را از مشتری چندانکه قیمت آنرا دریافت دارد. (از اقرب الموارد). و منه : «المعتقب ضامن »؛ یعنی هر گاه مبیع تلف شود معتقب ضامن
اعتقاد افزودنلغتنامه دهخدااعتقاد افزودن . [ اِ ت ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) زیاده شدن ایمان و عقیده ٔ راسخ و مستحکمتر شدن عقیده و ایمان : که هر روز افزاید این اعتقادکه کس نیست در مهرت از من زیاد.ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ).
بنات اعتقلغتنامه دهخدابنات اعتق . [ ب َ ت ُ اَ ت َ ] (ع اِ مرکب ) مصحف بنات اعنق . رجوع به ماده ٔ بعد شود.