اشمرسالغتنامه دهخدااشمرسا. [ اِ م ِ ] (معرب ، اِ) نوعی از مرو است که کم بوتر از سایر اقسام است . (فهرست مخزن الادویه ). گویا صورتی از اشموسا یا برعکس است . و رجوع به اشموسا شود.
اشمخرارلغتنامه دهخدااشمخرار. [ اِ م ِ ] (ع مص ) دراز گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دراز شدن چیزی . (از المنجد). || بلند بودن کوه . (از المنجد). بلند شدن . (زوز
امیرشاهرخلغتنامه دهخداامیرشاهرخ . [ اَ رُ ] (اِخ ) از اسحاقیان گیلان بود (950 هَ .ق .). (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 296).
امیرشاهی سبزواریلغتنامه دهخداامیرشاهی سبزواری . [ اَ ی ِ س َ زِ ] (اِخ ) آق ملک بن جمال الدین . شاعر قرن نهم هجری و ملازم بایسنقرمیرزا و بنا بنوشته ٔ امیرعلیشیر نوایی در مجالس النفائس از سر
امیرشایانفرهنگ نامها(تلفظ: amir šāyān) (عربی ـ فارسی) پادشاه و امیر لایق و شایسته ، حاکم و سردار در خور و سزاوار.
اشمرسالغتنامه دهخدااشمرسا. [ اِ م ِ ] (معرب ، اِ) نوعی از مرو است که کم بوتر از سایر اقسام است . (فهرست مخزن الادویه ). گویا صورتی از اشموسا یا برعکس است . و رجوع به اشموسا شود.
اشمخرارلغتنامه دهخدااشمخرار. [ اِ م ِ ] (ع مص ) دراز گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دراز شدن چیزی . (از المنجد). || بلند بودن کوه . (از المنجد). بلند شدن . (زوز
امیرشاهرخلغتنامه دهخداامیرشاهرخ . [ اَ رُ ] (اِخ ) از اسحاقیان گیلان بود (950 هَ .ق .). (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 296).
امیرشاهی سبزواریلغتنامه دهخداامیرشاهی سبزواری . [ اَ ی ِ س َ زِ ] (اِخ ) آق ملک بن جمال الدین . شاعر قرن نهم هجری و ملازم بایسنقرمیرزا و بنا بنوشته ٔ امیرعلیشیر نوایی در مجالس النفائس از سر