اشتابلغتنامه دهخدااشتاب . [ اِ / اُ ] (اِمص ) شتاب . (جهانگیری ) (برهان ). تعجیل . (برهان ). عجله : نشستند بر نرم ریگ کبودبه اشتاب خوردند چیزی که بود. فردوسی .که این باره را نیست
دریاشتابلغتنامه دهخدادریاشتاب . [ دَرْ ش ِ ] (نف مرکب ) سخت شتابنده . تازنده و به سرعت رونده : چو یکچند کشتی روان شد در آب پدید آمد آن سیل دریا شتاب .نظامی .