استیلادیکشنری فارسی به انگلیسیascendancy, ascendency, conquest, dispensation, empire, subjugation, supremacy
استیلاءلغتنامه دهخدااستیلاء. [ اِ ] (ع مص ) استیلا. دست یافتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ). غالب آمدن . غالب شدن . (غیاث ). غلبه . تمام دست یافتن بر چیزی . (منتهی الار
استیلادلغتنامه دهخدااستیلاد. [ اِ ] (ع مص ) طلب بچه کردن .فرزند خواستن . || مادر فرزند کردن کنیزک را. ام ّ ولد کردن . || محبت کردن با کنیزک تا از وی فرزند آید. (تاج المصادر بیهقی )
استیلاریالغتنامه دهخدااستیلاریا. [ اِ ] (اِخ ) خلیج مستدیری است در ولایت سالونیک بشمال جزیره ٔ آینوروز از جانب جنوب مشرقی به دماغه ای که از قاعده ٔ همین شبه جزیره بسوی شمال شرقی امتد
استیلاغلغتنامه دهخدااستیلاغ . [ اِ ] (ع مص ) از نکوهش باک نداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). باک نداشتن مردم از نکوهش . (منتهی الارب ). از سرزنش و مذمت و عار باک نداشتن . بی ع