استیداقلغتنامه دهخدااستیداق . [ اِ ] (ع مص ) آزمند گشن شدن مادیان و جز آن . ایداق . (تاج المصادر بیهقی ). نر خواستن ماده خر و اسب مادیان . آزمند گشن گردیدن ماده اسب و مانند آن . (منتهی الارب ).
استضحاکلغتنامه دهخدااستضحاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خندیدن خواستن . (منتهی الارب ). || خندیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).
مستودقلغتنامه دهخدامستودق .[ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) ماده اسب و مانند آن که آزمند گشن گردد. (از منتهی الارب ). و رجوع به استیداق شود.