استنباءلغتنامه دهخدااستنباء. [ اِ تِم ْ ] (ع مص ) بازکاویدن . تفتیش کردن خبر را. (منتهی الارب ). خبر خواستن . (زوزنی ). خبر پرسیدن .
استنباحلغتنامه دهخدااستنباح . [ اِ تِم ْ ] (ع مص ) بانگ کردن خواستن سگ را. (منتهی الارب ). ببانگ آوردن سگ . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
استنبوبلغتنامه دهخدااستنبوب . [ اَ تَم ْ ] (اِ) ثمر درخت نارنج و ترنج و لیمو است که پیوند کرده باشند و بعد از پیوند ثمر داده باشند. (انجمن آرای ناصری ). و رجوع به استنبوتی شود.
استنبوتیلغتنامه دهخدااستنبوتی . [ اُ تُم ْ تی ی ] (ع اِ) میوه ایست . ابن لیون گوید: الاستنبوتی نوعان ،احدهما اکبر من اللیمون محدّدالطرف تشوبه حمرة و الثانی مدور علی شکل البطیخ الابیری . (دزی ج 1 ص 21).
استنبوللغتنامه دهخدااستنبول . [ اِ تَم ْ ] (اِخ ) رجوع به استانبول و رجوع بنزهة القلوب ج 3 ص 27 شود.
استنبوبلغتنامه دهخدااستنبوب . [ اَ تَم ْ ] (اِ) ثمر درخت نارنج و ترنج و لیمو است که پیوند کرده باشند و بعد از پیوند ثمر داده باشند. (انجمن آرای ناصری ). و رجوع به استنبوتی شود.
استنبوتیلغتنامه دهخدااستنبوتی . [ اُ تُم ْ تی ی ] (ع اِ) میوه ایست . ابن لیون گوید: الاستنبوتی نوعان ،احدهما اکبر من اللیمون محدّدالطرف تشوبه حمرة و الثانی مدور علی شکل البطیخ الابیری . (دزی ج 1 ص 21).
استنبوللغتنامه دهخدااستنبول . [ اِ تَم ْ ] (اِخ ) رجوع به استانبول و رجوع بنزهة القلوب ج 3 ص 27 شود.