آموزیلغتنامه دهخداآموزی . (ص ، اِ) نام یکی از چهار طبقه ٔ مردم که جمشید نهاد. و آموزیان عباد یا رؤسای دین بودند. واین کلمه مصحّف آتوربان و آتوریان است : گروهی که آموزیان خوانیَش برسم پرستندگان دانیَش . فردوسی .
دانش آموزیلغتنامه دهخدادانش آموزی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دانش آموز. طالب علمی . طلب علم . علم آموزی . تعلم : از سر فرخی و فیروزی کرد از آن خضر دانش آموزی . نظامی .وآنکه دانش نباشدش روزی ننگ دارد ز دانش آموزی . <p class="autho
نیکی آموزیلغتنامه دهخدانیکی آموزی . (حامص مرکب ) عمل نیکی آموز. امر به معروف . رجوع به نیکی آموز شود.
نصیحت آموزیلغتنامه دهخدانصیحت آموزی . [ ن َ ح َ ] (حامص مرکب )عمل نصیحت آموز. رجوع به نصیحت آموز شود : فصل دیگر نصیحت آموزی پادشه را به فتح و فیروزی .نظامی .