اذریلغتنامه دهخدااذری . [ اَ ذَ ری ی ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به آذربایجان . || جامه ایست منسوب به آذربایجان . (مهذب الاسماء). رجوع به أذربیجان شود.
عَذاراAdharaواژههای مصوب فرهنگستانستارۀ اپسیلون کلب اکبر با قدر 1/5 که غول درخشانی از ردۀ ب2 به فاصلۀ 570 سال نوری از زمین است متـ . اپسیلون کلب اکبر Epsilon Canis Majoris
سردرِ بارگُنجcontainer door header, header bar, container headerواژههای مصوب فرهنگستانقاب بالایی چارچوب درِ بارگُنج
حضریلغتنامه دهخداحضری . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حضر. شهری باستانی است که نام او در اشعار عرب آمده است . (الانساب ).
اذریاسلغتنامه دهخدااذریاس . [ ] (معرب ، اِ) بلغت عبرانی ثافسیا . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (بحر الجواهر). دریاس . آذریاس . و رجوع به آذریاس و ثافسیا شود.
اذریطوسلغتنامه دهخدااذریطوس . [ اَ / اِ ] (معرب ، اِ) (معرّب از رومیّه ). (منتهی الارب ). دوائی است مُسهل یا دوائی است برای حفظ و گویند مرکبی است از بیست وپنج جزو.
پاپلواژهنامه آزادبه نوعی پرنده که روی سرش کاکل(پاپل به آذری) دارد اتلاق می شود، اسمی است برای دختران درزبان آذری
اذریاسلغتنامه دهخدااذریاس . [ ] (معرب ، اِ) بلغت عبرانی ثافسیا . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (بحر الجواهر). دریاس . آذریاس . و رجوع به آذریاس و ثافسیا شود.
اذریطوسلغتنامه دهخدااذریطوس . [ اَ / اِ ] (معرب ، اِ) (معرّب از رومیّه ). (منتهی الارب ). دوائی است مُسهل یا دوائی است برای حفظ و گویند مرکبی است از بیست وپنج جزو.
تاذریلغتنامه دهخداتاذری . [ ] (اِخ ) ابن اسطین النصرانی . از منشیان هشام بن عبدالملک بود، و وی او را تقلد دیوان حمص داد. (کتاب الوزراء والکتاب ص 38).
کاتب بلاذریلغتنامه دهخداکاتب بلاذری . [ ت ِ ب ِ ب َ ذَ ] (اِخ ) احمدبن یحیی بن جابربن داود البلاذری . رجوع به احمدبن یحیی ... در همین لغت نامه و ص 332ج 3 ریحانة الادب شود.
جاذریلغتنامه دهخداجاذری . [ ذَ ] (اِخ ) علی بن الحسن بن علی بن معاذ الصلحی ، مکنی به ابی الحسن و معروف به جاذری . او از محمدبن عثمان بن سمعان و از وی ابوغالب بن بشران روایت کند. (معجم البلدان ).
جاذریلغتنامه دهخداجاذری . [ ذَ ] (ص نسبی ) نسبت است به جاذر، و نسبت است به سواد واسط یا فم الصلح که شش فرسنگ از آنجا فاصله دارد. (الانساب سمعانی ).
بلاذریلغتنامه دهخدابلاذری . [ ب َ ذُ ] (اِخ ) لقب احمدبن یحیی بن جابربن داود بلاذری ، مورخ و جغرافی دان و نسب شناس قرن سوم هجری است . رجوع به احمد (ابن یحیی بن ...) در همین لغت نامه و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 1 ص 252،معجم