هدبللغتنامه دهخداهدبل . [ هَِ دَ ] (ع ص ) مرد بسیارموی . || ژولیده موی که شانه نکند. || گران سنگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عضبللغتنامه دهخداعضبل . [ ع َ ب َ ] (ع ص ) سخت و رست . (منتهی الارب ). صلب و شدید. (از اقرب الموارد). گویا آن تصحیف عِضْیَل ّ باشد. (از تاج العروس ).
اذباللغتنامه دهخدااذبال . [ اِ ] (ع مص ) پژمرانیدن . (زوزنی ). بپژمرانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پژمرانیدن ، چنانکه باد گرم گیاه را. اِذواء. || لاغر گردانیدن . (منتهی الارب ). لاغر و نزار کردن . کاهیده کردن . (مؤید الفضلاء).
خوشیدهلغتنامه دهخداخوشیده . [ دَ / دِ] (ن مف / نف ) خشک شده . خشکیده . (برهان قاطع) : او مردی پیر است پایها خوشیده می گوید خوابی دیده ام می خواهم تا بگویم . (راحةالصدور راوندی ). دوازده سال پای علی غلام