ادماغلغتنامه دهخداادماغ . [ اِ ] (ع مص ) ادماغ به ...؛ محتاج کردن به ... محتاج گردانیدن کسی را بسوی چیزی . (منتهی الارب ).
آدمکلغتنامه دهخداآدمک . [ دَ م َ ] (اِ مصغر) لعبت اطفال که غالباً از چوب سازند. || شکل آدمی که نقش کنند.
مدمغلغتنامه دهخدامدمغ. [م ُ م ِ ] (ع ص ) محتاج گرداننده به سوی چیزی . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادماغ . رجوع به ادماغ شود.