احراقلغتنامه دهخدااحراق . [ اِ] (ع مص ) سوختن . (زوزنی ). سوزانیدن . (تاج المصادر).بسوزانیدن . نیک سوزانیدن . (منتهی الارب ) : هست سرمایه ٔ احراق جهانی شرری . || سوز آوردن . || حریقه ساختن . (و حریقه طعامی است ) . (منتهی الارب ). || اذیت رسانیدن . (منتهی الارب )
اژهراکلغتنامه دهخدااژهراک . [ اَ ژِ هََ ] (اِخ ) نام ضحاک است بزبان پیشینگان . (نسخه ای از لغت فرس اسدی ). و شعوری این بیت دقیقی را شاهد آورده است : ایا شاهی که ملک تو قدیم است نه باکت برده ٔ ناک اژهراکا. و رجوع به اژدهاک شود.
اهراقلغتنامه دهخدااهراق . [ اِ ] (ع مص ) ریختن آب و خون و جزآن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریختن آب . (آنندراج ). صب . اراقه . ریختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- اهراق دم ؛ ریختن خون . اراقة دم .
سردینلغتنامه دهخداسردین . [ س َ ] (اِ) یونانی «سردین » ، انگلیسی «ساردین » . (اشتینگاس ). و نیز به همین املاء در فرانسه مستعمل است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به لغت اهل مغرب نوعی از ماهی باشد که آن را بیونانی سماریس خوانند. (برهان ) (آنندراج ) : و رأس السردین الما