احتشاءلغتنامه دهخدااحتشاء.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) پر گردیدن . (منتهی الارب ). آکنده شدن . (تاج المصادر). || آکندن چیزی بچیزی . || در خود پیچیدن . (منتهی الارب ). اعتباء. || پنبه در خود
محتشیلغتنامه دهخدامحتشی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتشاء. پر و مملو و انباشته و آگنده . (ناظم الاطباء). پرشونده . (از منتهی الارب ). || پنبه در خود گیرنده . || محتشیه . (
اعتباءلغتنامه دهخدااعتباء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درآکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (صراح ). احتشاء. (یادداشت مؤلف ) (ذیل اقرب الموارد).
آکندنلغتنامه دهخداآکندن . [ک َ دَ ] (مص ) پر کردن . انباشتن . امتلاء : نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند. رودکی .بیفکنی خورش پاک را ز بی اصلی ب