حتیزیرلغتنامه دهخداحتیزیر. [ ] (اِخ ) ناحیتی است همه گرمسیر و درختان خرما دارد و در او هیچ شهر نیست و مردمانش سلاح ورز باشند. (نزهة القلوب ص 116 و 117). ناحیتی همه گرمسیر و درختان خرما و هیچ شهر ندارد و نزدیکی ولایت ایراهستان ا
اتجرلغتنامه دهخدااتجر. [ اَ ج َ ] (ع ن تف ) ماهرتر در تجارت . و منه : اتجرُ من عقرب . (و عقرب نام بازرگانی است ).
اتجارلغتنامه دهخدااتجار. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) بازرگانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خرید و فروش کردن . معامله . سودا. بیع و شری . تجارت . (زوزنی ) : هرکه شد مر شاه را او جامه دارهست خسران بهر شاهش اتّجار. مولوی .|| دارو بگلوی خود ف