اتهمدیکشنری عربی به فارسیمتهم کردن , تهمت زدن , بدادگاه جلب کردن , احضار نمودن , عيب گرفتن از , عيب جويي کردن , ترديد کردن در , باز داشتن , مانع شدن , اعلا م جرم کردن , عليه کسي ادعا نامه تنظيم کردن , تعقيب قانوني کردن
اتحمیلغتنامه دهخدااتحمی . [ اَ ح َ می ی ] (ع ص ، اِ) برد یمنی . (مهذب الأسماء).نوعی جامه که بیمن بافتندی . قسمی از چادرهای یمن .
اتحمیلغتنامه دهخدااتحمی . [ اَ ح َ می ی ] (ع ص ، اِ) برد یمنی . (مهذب الأسماء).نوعی جامه که بیمن بافتندی . قسمی از چادرهای یمن .