ابوطویللغتنامه دهخداابوطویل . [ اَ طَ ] (اِخ ) نام قلعه ای به افریقیه نزدیک تونس . پس از خرابی قیروان سکنه ٔ قیروان به قلعه ٔ ابوطویل هجرت کردند وآن قلعه آبادان شد و مرکز قبائل صنهاجه گردید. و این همان قلعه است که ابویزید خارجی در او تحصن کرد.
آبطویلواژهنامه آزادجریان دراز آب؛ چاه عمیق آب. || نام روستایی در فاصله 50 کیلومتری شمال شرقی شهر بوشهر.
ابووثیللغتنامه دهخداابووثیل . [ اَ بو وَ ] (اِخ ) مردی از عرب که تنها چند شتر لاغر و نزار داشت و سپس شتران او با خوردن رطب فربه شدند و او غنی گردید و در عزّ پس از ذُل ّ بدو مثل زنند. (المرصع). و ابوتیل با تاء منقوط نیز آمده است .
اباطیللغتنامه دهخدااباطیل . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ باطل . ترهات . لاطائلات . بسابس . صحاصح . خزعبیلات . بیهده ها. ناچیزها. چیزهای باطل .
ابطاللغتنامه دهخداابطال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ بَطَل . دلیران . شجاعان . دلاوران : ابطال صف آرای درآیند به ابطال اعلام جهانگیر درآرند به اعلام . مسعودسعد.ابطال در ظلمات معرکه به نور شموع رماح وعکس مشاعل سلاح استضائه نمودند. (تاریخ معجم