ابددیکشنری عربی به فارسینابود کردن , از بين بردن , خنثي نمودن , برانداختن , بکلي نابودکردن , منهدم کردن , منقرض کردن , دفع افات کردن , بنظر امدن , نمودن , مناسب بودن , وانمود شدن , وان
دبالغتنامه دهخدادبأ. [ دَب ْءْ ] (ع مص ) ساکن شدن . آرامیدن . || زدن کسی را به عصا. (منتهی الارب ).
دبالغتنامه دهخدادبا. [ دَ ] (اِ) کُرمَلَخ . ملخ که جنبد پیش از بال برآمدن . جراد. ملخ خرد. ملخ بی پر. پورملخ . ملخ پیش از آن که بپرواز آید. دَبی ̍. (منتهی الارب ). ملخ پیاده .
دبالغتنامه دهخدادبا. [ دَ ] (اِخ ) بنا بروایت اصمعی بازاری است از بازارهای عرب به عمان . (معجم البلدان ). قصبتی بوده است به عمان و مردم آن در زمان حضرت رسول اکرم بدلالت و ریاست
دبالغتنامه دهخدادبا. [ دِ ] (اِخ ) نام قصبه ای کنار نهر سادلج از نواحی سند در جنوب غربی تبت به کشور هندوستان (و شاید جزء پاکستان امروز باشد) و برهمنان را بدانجا زیارتگاهی بزرگ
دبالغتنامه دهخدادبا. [ دُب ْ با ] (اِخ ) از نواحی بصره است و بدانجا شهرها و قریه هاست و نهر بزرگی که از دجله جدا کرده اند بدستور هارون الرشید کنده شده است . (معجم البلدان ).
دبالغتنامه دهخدادبا.[ دُب ب / دَب ب ] (اِ) قرع . کدو. (غیاث ) (برهان ) (اختیارات بدیعی ). کدوی تنبل . کدوی رومی . رجوع به دباء و نیز رجوع به قرع شود.
عبدلغتنامه دهخداعبد. [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن عبداﷲبن عُفَیر ملقب به ابوذر انصاری هروی از فقهاء مالکی بود. او را تألیفات زیاد است از جمله : تفسیر قرآن و مستدرک بر صحیح