آبدانیلغتنامه دهخداآبدانی . [ ب َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف آبادانی :شانی ز آبدانی عالم کناره کردچندانکه در جهان خرابش ندید کس .شانی .
آبدانانواژهنامه آزادنام شهرستانی در استان ایلام-در لغت به معنی نگهداری آب و کسی که از آب حفاظت و نگهداری می کند-مکان پر آب جمع آبدان؛ آبگیرها، استخرها، حوض ها، برکه ها.
آبدانهvesicle 1, vesiculaواژههای مصوب فرهنگستانتاولی کوچک در پوست، حداکثر به بزرگی ته سنجاق و حاوی مایع آبگون (serous fluid)
آبانبارگویش اصفهانی تکیه ای: ovembâr طاری: ovambâr طامه ای: ovambâr طرقی: ovambâr کشه ای: âbembâr نطنزی: ovombâr
ابداگویش اصفهانی تکیه ای: abadan / aslan طاری: abadâ / aslan طامه ای: abadan طرقی: abadâ کشه ای: abadâ نطنزی: abadan