ابداعلغتنامه دهخداابداع . [اِ ] (ع مص ) چیز نو آوردن . نو آوردن . نو نهادن . نو پدید آوردن . ایجاد. اختراع . خلقت . خلق . آفریدن . آفرینش . نوباوه پیدا کردن . نو بیرون آوردن نه بر مثالی . ابتداع . پیدا کردن چیزی که مسبوق بمادت و مدت نبود، مقابل تکوین که مسبوق بمادت و احداث که مسبوق بمدت است .
ابضاعلغتنامه دهخداابضاع . [ اِ ] (ع مص ) بستوه آمدن . || بشوهر دادن زن را. || بضاعت ساختن . چیزی را سرمایه کردن . || سیراب کردن . || رسول را جواب شافی گفتن . || بیان شافی کردن . هویدا کردن کلام . || بضاعت دادن . آخریان فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ). چیزی به سرمایه دادن . و در فقه ، دادن مالی
ابداعدیکشنری عربی به فارسیفکر بکر وناگهاني , اشفتگي فکري موقتي , قوه ابتکار , نبوغ , هوش (اختراعي) , امادگي براي اختراع , مهارت , استعداد , صفا
ابداعلغتنامه دهخداابداع . [اِ ] (ع مص ) چیز نو آوردن . نو آوردن . نو نهادن . نو پدید آوردن . ایجاد. اختراع . خلقت . خلق . آفریدن . آفرینش . نوباوه پیدا کردن . نو بیرون آوردن نه بر مثالی . ابتداع . پیدا کردن چیزی که مسبوق بمادت و مدت نبود، مقابل تکوین که مسبوق بمادت و احداث که مسبوق بمدت است .
ابداعدیکشنری عربی به فارسیفکر بکر وناگهاني , اشفتگي فکري موقتي , قوه ابتکار , نبوغ , هوش (اختراعي) , امادگي براي اختراع , مهارت , استعداد , صفا
ابداعفرهنگ فارسی عمید۱. پدید آوردن چیزی نو؛ نو آوردن؛ چیز تازه آوردن.۲. کار تازهای کردن.۳. خلقت؛ آفریدن.۴. (ادبی) در بدیع، آوردن چند صنعت ادبی (مانند جناس، قلب، متضاد، و ردالصدرعلیالعجز) در یک بیت شعر یا عبارت، مانندِ این شعر: جهان گشاده ثنای تو را چو شیر دهان / زمانه بسته رضای تو را چو تیر کمر (امیر
ابداعلغتنامه دهخداابداع . [اِ ] (ع مص ) چیز نو آوردن . نو آوردن . نو نهادن . نو پدید آوردن . ایجاد. اختراع . خلقت . خلق . آفریدن . آفرینش . نوباوه پیدا کردن . نو بیرون آوردن نه بر مثالی . ابتداع . پیدا کردن چیزی که مسبوق بمادت و مدت نبود، مقابل تکوین که مسبوق بمادت و احداث که مسبوق بمدت است .
ابداعدیکشنری عربی به فارسیفکر بکر وناگهاني , اشفتگي فکري موقتي , قوه ابتکار , نبوغ , هوش (اختراعي) , امادگي براي اختراع , مهارت , استعداد , صفا
ابداعفرهنگ فارسی عمید۱. پدید آوردن چیزی نو؛ نو آوردن؛ چیز تازه آوردن.۲. کار تازهای کردن.۳. خلقت؛ آفریدن.۴. (ادبی) در بدیع، آوردن چند صنعت ادبی (مانند جناس، قلب، متضاد، و ردالصدرعلیالعجز) در یک بیت شعر یا عبارت، مانندِ این شعر: جهان گشاده ثنای تو را چو شیر دهان / زمانه بسته رضای تو را چو تیر کمر (امیر