لغتنامه دهخدا
بخع. [ ب َ ] (ع مص ) کشتن خود را از خشم و اندوه . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هلاک کردن بغم . هلاک کردن خود را. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). هلاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ): بخع نفسه بخعاً. (ناظم الاطباء). || کندن چاه را