سردرد پسآمیزشیpostcoital headacheواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سردرد بیشتحرکی که در حین یا پس از فعالیت جنسی، معمولاً در مردان، ایجاد میشود
آمیزشلغتنامه دهخداآمیزش . [ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر و عمل آمیختن . مزاج . مزج . امتزاج . خلط. (دهار). اختلاط. ترکیب : جود و احسان تو بی آمیزش آموزش است هیچ دانا بچه ٔ بط را نیاموزد شناه . سنائی .مر آمیزش گوهران را بگوی سبب چه که چ
امجزلغتنامه دهخداامجز. [ اَ ج َ ] (اِخ ) دهی است از بخش جبال بارز شهرستان جیرفت با 200 تن سکنه . آب از چشمه و محصول آن چوب و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
آمیزشفرهنگ فارسی عمید۱. نزدیکی کردن؛ مقاربت؛ جماع.۲. همنشینی؛ دوستی؛ مراوده.۳. آمیختن؛ اختلاط؛ امتزاج.
venereologistدیکشنری انگلیسی به فارسیروانشناس، طبیب ویژه گر سفلیس، طبیب متخصص کوفت، ویژهگر بیماری های امیزشی یا مقاربتی
مُسریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی دار، ساری، ویروسی، میکروبی، عفونی، باکتریایی، واگیر، همهگیر، اپیدمیک، پاندمیک آمیزشی
دگرگانیلغتنامه دهخدادگرگانی . [ دِ گ َ ] (حامص مرکب ) وضع آمیزشی موجود زنده ای که سلولهای نر و ماده ٔآن با یکدیگر اختلاف دارند. (دایرةالمعارف فارسی ).
سردرد پسآمیزشیpostcoital headacheواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سردرد بیشتحرکی که در حین یا پس از فعالیت جنسی، معمولاً در مردان، ایجاد میشود