آمدنیلغتنامه دهخداآمدنی . [ م َ دَ ] (ص لیاقت )آنکه آمدن او ضروری است . آنکه خود آید : آنکس که بود آمدنی آمده بهترآنکس که بود رفتنی ، او رفته شده به . منوچهری .عشق آمدنی بود نه آموختنی .
دست آمدنیلغتنامه دهخدادست آمدنی . [ دَ م َ دَ ] (ص لیاقت ) بدست آمدنی . سهل الحصول . مقابل صعب الحصول و متعذرالحصول .
کشآمدنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی مدنی، کِشی، کشسان، الاستیک، ارتجاعی، فنری، پسجهنده، مرتجع، لاستیکی شناور، جستوخیزکننده پلاستیک، تاشو، خمشو، منعطف برگردان نرم
همدانیلغتنامه دهخداهمدانی . [ هََ م َ ] (اِخ ) حسن بن احمد، مکنی به ابوالعلاء. رجوع به ابوالعلاء حسن بن احمد شود.
آمدنیامدلغتنامه دهخداآمدنیامد. [ م َ ن َ م َ ] (اِمص مرکب ) آمد و نیامد.- آمدنیامد داشتن ؛ آمد و نیامد داشتن . محتمل خجستگی و یمن و شومی و بداُغری بودن . و رجوع به آمد و نیامد داشتن شود.
آمدنیامدفرهنگ فارسی عمید۱. احتمال میمنت داشتن و خجسته بودن یا نبودن.۲. برای بعضی خجسته و بامیمنت و برای بعضی نحس و شوم بودن.
دست آمدنیلغتنامه دهخدادست آمدنی . [ دَ م َ دَ ] (ص لیاقت ) بدست آمدنی . سهل الحصول . مقابل صعب الحصول و متعذرالحصول .
نامدنیلغتنامه دهخدانامدنی . [ م َ دَ ] (ص لیاقت ) نیامدنی . ناآمدنی . مقابل آمدنی . رجوع به آمدنی شود. || حادث ناشدنی . ناممکن . واقعنشدنی .
آمدنیامدلغتنامه دهخداآمدنیامد. [ م َ ن َ م َ ] (اِمص مرکب ) آمد و نیامد.- آمدنیامد داشتن ؛ آمد و نیامد داشتن . محتمل خجستگی و یمن و شومی و بداُغری بودن . و رجوع به آمد و نیامد داشتن شود.
آمدنیامدفرهنگ فارسی عمید۱. احتمال میمنت داشتن و خجسته بودن یا نبودن.۲. برای بعضی خجسته و بامیمنت و برای بعضی نحس و شوم بودن.
دست آمدنیلغتنامه دهخدادست آمدنی . [ دَ م َ دَ ] (ص لیاقت ) بدست آمدنی . سهل الحصول . مقابل صعب الحصول و متعذرالحصول .
کارآمدنیلغتنامه دهخداکارآمدنی . [ م َ دَ ] (ص لیاقت ) مفید و بافایده و سودمند. (ناظم الاطباء). بدردخوردنی .
ناآمدنیلغتنامه دهخداناآمدنی . [ م َ دَ] (ص لیاقت ) نیامدنی . که نخواهد آمد. که آمدنی نیست . || واقعنشدنی . که اتفاق نخواهد افتاد.