آسیاچرخلغتنامه دهخداآسیاچرخ . [ چ َ ] (اِ مرکب ) آسیا که بقوت باد گردد. بادآس . آسیای بادی : و دیگر [ از خواص سیستان ] آنکه در آنجا آسیاچرخ کنند تا باد بگرداند و آرد کند و بدیگر شهرها ستور باید یا آسیاء آب یا به دست آسیا کنند. (تاریخ سیستان ). و رجوع به چرخباد شود.
اصراخلغتنامه دهخدااصراخ . [ اِ ] (ع مص ) اصراخ کسی ؛ فریادرسی و یاری کردن به کسی . (از المنجد) (قطر المحیط). اَصْرَخ َ فلاناً؛ اَغاثه و اَعانه . تقول : استصرخنی فاصرخته ؛ ای استغاث بی فاغثته . و قیل الهمزة للسلب . ای فازلت صراخه . (اقرب الموارد). فریاد رسیدن و یاری گری کردن . به فریاد رسیدن .
آس بادلغتنامه دهخداآس باد. (اِ مرکب ) آسیا که بقوت باد گردد. بادآس . رحی الرّیح . (ربنجنی ). آسیاچرخ .
آسلغتنامه دهخداآس . (اِ) دو سنگ گرد و پخ برهم نهاده و زیرین را در میان میلی آهنین و جز آن از سوراخ میان زبرین درگذشته و سنگ زبرین بقوت دست آدمی یا ستور یا باد یا آب و بخار و برق گردد و حبوب و جز آن را خرد یا آرد سازد. آنچه را به دست گردد، دست آس و آسدست ، و آنچه را با آب گردد آب آس یا آسیاب