اساملغتنامه دهخدااسام . [ اَ ] (اِخ ) مملکتی است قدیمی در حد شمال شرقی نپال ، اکنون مقاطعه ایست در جانب شمال شرقی هندوستان جزو حکومت کلکته . موقع آن بین 25 درجه و 50دقیقه و 28 د
اسآملغتنامه دهخدااسآم . [ اِس ْ ] (ع مص ) بستوه آوردن . (زوزنی ). بستوه آوردن کسی را. (از منتهی الارب ).
اثاملغتنامه دهخدااثام . [ اَ ] (ع مص )جزا دادن بگناه . (زوزنی ). بزه شمردن بر کسی و جزا دادن بگناه . (تاج المصادر بیهقی ): اثمه اﷲ فی کذا اَثما و اثاما؛ گناهکار شمارد او را خدای
عصاملغتنامه دهخداعصام . [ ع َ ] (ع اِ) حلقه ای که در گردن سگ باشد. ج ، أعصام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عصاملغتنامه دهخداعصام . [ ع ِ ] (اِخ ) (ملا...) نام او عبدالملک بن جمال الدین عصامی و مشهور به ملا عصام است . رجوع به عبدالملک (ابن جمال العصامی ...) شود.
عصاملغتنامه دهخداعصام . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن شهبربن حارث بن ذبیان بن عذرة. از سواران و فصیحان عرب در دوره ٔ جاهلیت . در مورد کسانی که شرافت را با اکتساب و نه به اصل و نسب به دست آ
عصاملغتنامه دهخداعصام . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن عمرو بغدادی ، مکنی به ابوحمید. تابعی است . رجوع به ابوحمید شود.
عصاملغتنامه دهخداعصام . [ ع ِ ] (ع اِ) بند مشک و دوال که به وی بردارند مشک را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رسن محمل که بر تصدیر وسینه بند و تنگ شتر بندند تا سپس نرود. (
آساملغتنامه دهخداآسام . (اِ) مقلوب آماس . (انجمن آرای ناصری ). و ظاهراً آسام اصل سام است نه مقلوب آماس : السرسام فارسیة، السَّر هو الرأس و السام هو الورم . البرسام ، البر هو ال