آبگَردwater touristواژههای مصوب فرهنگستانگردشگری که برای ارضای حس کنجکاوی خود با قایق به مشاهدۀ جاذبههای آبی میپردازد
گَرد آبپذیرwettable powderواژههای مصوب فرهنگستانسم یا کودی گَردمانند که با آب مخلوط میشود و میتوان آن را بر روی گیاهان افشاند
رود آبلغتنامه دهخدارود آب . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رودخانه رودکده . رجوع به رود و رودخانه شود : چنین گفت با لشکر افراسیاب که چون من گذر یابم از رود آب . فردوسی .به هومان بفرمود کاندر شتاب عنان را بکش تا لب رود آب .<p
آبگَردیwater tourismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی گردشگری که در آن گردشگران در تعطیلات برای مشاهدۀ دیدنیهای آبی با قایق به سفر میپردازند
هوقةلغتنامه دهخداهوقة. [ هََ ق َ ] (ع اِ) اوقة. گروه . (منتهی الارب ). || گودالی که در آن آب گرد آید و گل بسیار باشد. ج ، هوق . (اقرب الموارد).
ثبةلغتنامه دهخداثبة. [ ث ُ ب َ ] (ع اِ) جماعت . گروه .گروه مردم . || گروه دلاوران . || میانه ٔ حوض که در آن آب گرد آید. ج ، ثُبات ، ثبون .
مجلةلغتنامه دهخدامجلة. [ م َ ل َ ] (ع اِ) پوستک آبله که در آن آب گرد آید از اثر کار. ج ، مِجال و مَجل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
وجاذلغتنامه دهخداوجاذ. [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وجذ به معنی مغاکی که در آن آب گرد آید و حوض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وجذ شود.
آبگَردیwater tourismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی گردشگری که در آن گردشگران در تعطیلات برای مشاهدۀ دیدنیهای آبی با قایق به سفر میپردازند