۲۵ فرهنگ
۱. (جغرافیا) گودال بزرگی که آب در آن جمع میشود؛ تالاب؛ برکه: ◻︎ باد بهاری به آبگیر برآمد / چون رخ من گشت آبگیر پر از چین (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۶۱).
۲. ظرف آب یا گلاب: ◻︎ طبقهای زرین پر از مشک ناب / به پیش اندرون آبگیر گلاب (فردوسی: ۳/۳۹۵).
۳. گنجایش حوض یا آبانبار یا ظرف برای مقداری از آب: آبگیر این آبانبار ده متر مکعب است.
۴. آبخور؛ آبشخور.
۵. (اسم، صفت) [قدیمی] کارگر حمام که در گرمابه آب به بدن مردم میریخت.
۱. برکه، برم، تالاب، غدیر
۲. استخر، حوض
۳. مرداب