آبریزانفرهنگ فارسی عمیدجشنی که در قدیم ایرانیان در روز سیزدهم تیرماه میگرفتند و بر یکدیگر آب یا گلاب میپاشیدند و این رسم تا زمان صفویه برقرار بوده؛ آبپاشان؛ آبتیرگان.
آبریزگانلغتنامه دهخداآبریزگان . (اِ مرکب ) نام جشنی است باستانی بسیزدهم تیر یعنی روز تیر از ماه تیر. گویند در زمان فیروز جدّنوشیروان چند سال در ایران قحط و خشکسالی بوده است و شاه و مردم در این روز بدعا باران خواسته اند و باران بیامده است و مردم بشادی آب بر یکدیگر پاشیده اند و این رسم و آن جشن بجا
آبریزگانفرهنگ فارسی معین(زَ) [ په . ] (اِمر.) 1 - عید آب پاشان ، جشنی که ایرانیان در روزِ تیر - سیزدهمین روز از ماه تیر - برپامی داشتند و آب بر یکدیگر می پاشیدند. 2 - نوعی غذا.
جشن آبریزانلغتنامه دهخداجشن آبریزان . [ ج َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جشن آبریزگان . جشن آبریزگاه .آبریزگان . رجوع به آبریزگان در همین لغت نامه شود.
جشن آبریزگانلغتنامه دهخداجشن آبریزگان . [ ج َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به آبریزگان در همین لغت نامه شود.
جشن آبریزانلغتنامه دهخداجشن آبریزان . [ ج َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جشن آبریزگان . جشن آبریزگاه .آبریزگان . رجوع به آبریزگان در همین لغت نامه شود.
اشکبازلغتنامه دهخدااشکباز. [ اَ ] (نف مرکب ) اشک فشان و اشک ریز مثله و اشک ریزان مزیدعلیه و جمع آن و نیز اشک ریختن چون آبریزان و گلریزان که بمعنی ریختن آب و گل است ... : ز زور گریه برون آوریم دریا راز اشکبازی ما جای پرگهر تنگ است . ظهوری (از
آبریزگانلغتنامه دهخداآبریزگان . (اِ مرکب ) نام جشنی است باستانی بسیزدهم تیر یعنی روز تیر از ماه تیر. گویند در زمان فیروز جدّنوشیروان چند سال در ایران قحط و خشکسالی بوده است و شاه و مردم در این روز بدعا باران خواسته اند و باران بیامده است و مردم بشادی آب بر یکدیگر پاشیده اند و این رسم و آن جشن بجا
جشن آبریزانلغتنامه دهخداجشن آبریزان . [ ج َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جشن آبریزگان . جشن آبریزگاه .آبریزگان . رجوع به آبریزگان در همین لغت نامه شود.