freeدیکشنری انگلیسی به فارسیرایگان، خالی کردن، ازاد کردن، حق رای دادن، ازادی بخشیدن، فروهشتن، ترخیص کردن، بطور مجانی، مجانی، رها، عاری، ازاد، مختار، مبرا، مجاز، حق انتخاب، اختیاری، غیر مقید، سرخود، مستقل، میدانی، روا
frayدیکشنری انگلیسی به فارسیکثیف، نزاع، وحشت، نبرد، غوغا، ترس، فرسوده شدن، جنگ کردن، ترساندن، هراسانیدن، ساییدن، فاقدنیرو کردن
حلقه 4ring 1واژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای با دو عمل دوتایی شرکتپذیر موسوم به جمع و ضرب که با عمل جمع یک گروه آبلی است و ضرب نسبت به جمع از چپ و راست توزیعپذیر است
حلقۀ آرتینیArtinian ringواژههای مصوب فرهنگستانحلقهای که هر زنجیرۀ نزولی از آرمانههای آن متناهی باشد
حلقۀ آسیبزادtraumatic ring, traumatic zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از بافت زخمیشده که در نتیجۀ آسیبدیدگی بُنلاد ایجاد میشود