گرفتگی مرکزیcentral obscurationواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از گشودگی تلسکوپ بازتابی که با آینۀ ثانویه و سپرک مسدود شده است
رفتگی مرکزیcentre tread wearواژههای مصوب فرهنگستانرفتگی ناشی از پُربادی تایر که در آن خط مرکزی رویه، به دلیل تحمل فشار بیشتر، رفتگی بیشتری پیدا میکند
گرفت مرکزیcentral eclipseواژههای مصوب فرهنگستان1. خورگرفت در هنگامی که مرکز خورشید و ماه با ناظر در یک راستا قرار دارند 2. ماهگرفتی که در آن ماه از مرکز سایۀ زمین عبور میکند
گرفتگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. انسداد ۲. قبض ۳. پریشانی، حزن ۴. ابتیاع، خریدن ۵. بهچنگآوردن ۶. دریافتن، دریافت کردن ۷. اخذ، قبض ۸. ابتلا، مبتلاشدن ۹. فرض کردن ۱۰. بستن، مسدود کردن ۱۱. بردا
اندهلغتنامه دهخداانده . [ اَ دُه ْ ] (اِ) مخفف اندوه است که گرفتگی دل و دلگیری باشد. (برهان قاطع). گرفتگی دل . غم . (از انجمن آرا). تیمار. حزن . هم . (یادداشت مؤلف ). خدوک . غص
قباچهلغتنامه دهخداقباچه . [ ق َ چ َ / چ ِ ] (اِمصغر) بمعنی قباچای است که قبا و جامه ٔ کوچک باشد. (برهان ). || قباچای . قباچه نوعی از کلاه از برای دفع سرما. (فرهنگ دیوان البسه چ ا
دفلغتنامه دهخدادف . [ دَ ] (اِ) چنبری که پوستی بر آن کشند و قوالان نوازند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). چنبری باشد که پوستی بر آن چسبانند و قوالان نوازند. (از برهان ). نام س
شگفتیلغتنامه دهخداشگفتی . [ ش ِ گ ِ ] (حامص ، اِ) تعجب . (ناظم الاطباء). شگفت . (آنندراج ). استعجاب . (یادداشت مؤلف ) : شگفتی در آن بود کاسب سیاه نمی داشت خود را ازآتش نگاه . فر
اردشیر بابکانلغتنامه دهخدااردشیر بابکان .[ اَ دَ / دِ رِ ب َ ] (اِخ ) مؤسس سلسله ٔ ساسانی . شورش و اختلالی که در آغاز قرن سوم میلادی در ایالت پارس واقع شد انحطاط قدرت اشکانیان را در آن